نقطه .وسط جمله

با دست راست عینکش رو جابجا می کرد و لبخند بی معنی و گاه تلخی می زد . به همه حرف ها، کارها، حتی فحش ها لبخند می زد.دو تا پتوی سربازی داشت که گوشه هال پهن کرده بود و می رفت زیرش و هزار کتاب دور برش پخش می کرد و بی وقفه می خوند و هر نیم ساعت سیگاری روشن و میکرد و بعد ته سیگارش رو هر جا که دلش می خواست می انداخت و چای سیاه رنگی می ریخت و باز می خواند و می خواند...مادر چقدر لجش می گرفت ! بیشتر عصبانی می شد. غر می زد. بعد فحش می داد و اخر سر هم گریه می کرد. من هم لجم می گرفت.اما خوب... پدرم بود مثلا! می رفتم و سرم رو توی بالش جا می دادم ..گاهی هم خیابان خاکیمان را قدم می زدم.. یا گربه ام رو می زدم که جای من جیغ بزند!

اما آن روز دیگر طاقتمان سر امده بود.. شب قبلش اخرین خواستگار من امده بود و پدر را دید که حتی ننشست که گوش دهد و هی جلوی پایشان بود که ته سیگار می افتاد و اخرش با پوزخند احقانه ای رفتند! خون خون مادر را می خورد... من هم سرش داد کشیدم.. او هم خندید.. با بلاهت تمام خندید!

---

از در وارد شدم و خودم رو توی آینه شکسته ی حیاط نگاه کردم. رنگم پریده بود و دور چشم هام سیاه شده بود. مادر طرحش رو کشیده بود و من هم قرار بود اجرا...اما به نظرم مادر هراسان تر از من بود. امد به استقبالم. شاید هم استقبال خبرها...از نگاهش نفهمیدم خوشحال است یا نه. اما علامت سوال بزگی روی پیشانی اش نقش بسته بود ! هنوز نیامده دلم برای گوشه خالی هال بدون ته سیگار ها و سماور و استکان چای کثیفش و کتاب هایی که چه زود جمع شده بود تنگ شده بود.نگاهش کردم و گفتم « من پدر رو...» که دستش محکم به صورتم چسبید وغرید « اون مرتیکه احمق پدرت نیست... حداقل من نمی ذارم باشه که...» حرفش رو بردیم و گفتم.. «مادر ،پدر بود.. دیگه نیست..راحت شدیم..یا شد! کشتمش .. تمام! »

نظرات 4 + ارسال نظر
جام باده چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 15:55 http://jamebade.persianblog.com

سلام
ممنونم از حضورت.
موفق باشی

جام باده پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 15:25 http://jamebade.persianblog.com

سلام
چقدر لینکدونیت خالیه!!!!!!!!!
اگه خواستی منو لینک کن.میل خودته!!
موفق باشی.


.
این همکاری و اینا که نوشتی منظورت چیه؟؟؟؟؟
بیشتر توضیح بده شاید کاری از دستمون بر اومد انجام دادیم.
موفق باشی

فشن کوچولو پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 16:04 http://fashionbaby.persianblog.com

سلام به پوپک عزیز ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی
در مورد همکاری ممکنه بیشتر توضیح بدی !میخوای من به اون شمارت بزنگم ؟

راجع به همکاری منظورم اینه که اگه شما هم مطلبی دارید که دوست دارین تو وبلاگ ثبت بشه برام بفرستید تا به اسم خودتون تو وبلاگ درج بشه

وحید پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 22:20 http://www.cyclone.blogfa.com

خیلی جالب بود
امیدوارم بهتر از این بشه
به ما هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد