گناه

 

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد : عــــاطفه ...

دخترک خودش رو جمع کرد ، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزش داری گفت : بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد ،تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت و سیاه و پاره نکن ؟؟ هـــا؟؟؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انظباتش باهاش صحبت کنم ! 

دخترک چونهء لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم.... مادرم مریضه... اما بابام گفته اخر ماه بهش حقوق می دن...

اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد .... اونوقت می شه برای عارفه شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه.... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پول موند برای من یه دفتر بخره که من دفترهای علی رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

 معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین عاطفه ...

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد